سلام وعلی آل یاسین....
السلام علیک یا باب الله....
هرگاه نگاهم به نرگس هاى سفید و شقایق هاى سرخ مى افتد با حسرت صورتم را بر مى گردانم و قطرات اشکم را که بى اختیار بر گونه هایم جارى مى شود پاک مى کنم. کسى که سال هاست در انتظار گل نرگس به سر مى برد و دلش در فراق او همانند شقایق هاى آتشین شده، چگونه تاب مى آورد به راحتى به این گلها بنگرد. اصلا گل و گلزار بدون شما برایم معنا ندارد، زیبائى گل بدون شما پوچ است و عطر او بدون استشمام عطر دل انگیز وجود شما مفهومى ندارد. شب هاى تار غیبت برایم همیشگى شده و روزهایم را به ظلمات کشانده است. همه مى گویند: چرا ناراحتى، محزونى؟!
چه بگویم به آنها که خبر از قلب غمگینم ندارند، خنده ى بدون شما سراسر گریه است. عزیز من کجا بروم، و با چه کسى درددل کنم؟! به که بگویم دگر بریده ام، نمى توانم، واقعاً نمى توانم! روحم دگر تاب این زندان سرد غیبت را ندارد. همدم همیشگى ام شده اشک، آب و غذایم شده قصه. مولاى من، فداى خاک پایت شوم، کى مى شود مروارید وجودت را از صدف غیبت برون آرى و چشم جهان و جهانیان را از پرتوهاى آن خیره سازى؟! آقا شما را به مادرت فاطمه زهراعلیها السلام قسم مى دهیم هرچه زودتر بیا، مگر شما مرهم پهلوى شکسته ى زهرا مرضیه علیها السلام نیستى؟ مگر شما انتقام گیرنده ى جد شهیدت امام حسین علیه السلام نیستى؟ تو را به مصیبت تلخ اسارت عمه ات زینب کبرى علیها السلام بیا، تو را به اشکهاى غریبانه ى دوستانت بیا، تو را به دل هاى شکسته ى منتظرانت بیا... ما همچنان در کوچه هاى تنگ انتظار چشم به راهت هستیم و سر بر آستان خاکت افتاده ایم و از خدا ظهورت را خواستاریم. ...