مولاي من! آقاي من! يوسف فاطمه.....!!دل تنگ توست، کجايي؟ تا کي فراق؟ تا کجا حيراني؟ تا کي بي کسي؟ تا کجا سرگرداني؟ مگر نميبيني، با نام توچه ها که نميکنند! راويان چه روايت مي کنند ؟ عابدان چگونه عبادت ميکنند ؟ شافعان که را شفاعت ميکنند ؟ فقيهان مکتب نرفته دعوي فقاهت ميکنند ! مراجع هزار هزار مرجعيت ميکنند ! زاهدان تظاهر به زهد و رياضت ميکنند ! عارفان جعل معرفت ميکنند ! مجاهدانِ خانه نشين لاف مجاهدت ميکنند ! حافظان از ديني دگر حفاظت ميکنند ! حاميان ازطاغوت حمايت ميکنند ! معاشران با ياري دگر معاشرت مي کنند ! مصاحبان با غير مصاحبت ميکنند ! دلبران با ديو خلوت ميکنند ! تاجران خسران تجارت ميکنند ! معاملهگران غش در معاملت ميکنند ! قاضيان به رشوه قضاوت ميکنند! مجلسيان با دوزخيان مجالست ميکنند! واليان به نيابت تو ولايت ميکنند! حاکمان به حکم تو حکومت ميکنند! امرا به اذن تو امارت ميکنند! وزرا براي تو وزارت ميکنند! مديران در سايه تو مديريت ميکنند! حتي خائنان با نام تو خيانت ميکنند! مزاحمان به نام تو مزاحمت ميکنند! عشرتگران نيز با پول تو عشرت ميکنند! جاهلان در کشور تو جهالت ميکنند! و جانيان با اسم تو جنايت ميکنند! و چون همه بد ميکنند، شاکيان از تو شکايت ميکنند! و اين درد من است.
اللهم عجل لوليک الفرج