اَللّهُمَّ
كُنْ لِوَلِيِّكَ
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ
في هذِهِ السّاعَه وَفي كُلِّ ساعة
وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً
وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ
طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها
طَويلا
چه انتظار عجيبي !
تو بين منتظران هم عزيز من چه غريبي!
عجيبتر كه چه آسان نبودنت شده عادت !
چه بي خيال نشستيم !
نه كوششي نه وفائي.
فقط نشسته و گفتيم:
خداكند كه بيائي ...
چه جمعه هاكه يك به يك غروب شد نيامدي/
چه بغضها كه در گلو رسوب شد نيامدي /
خليل آتشين سخن ، تبر به دوش بت شكن /
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي /
براي ما كه خسته ايم ودل شكسته ايم، نه /
ولي براي عده اي چه خوب شد ، نيامدي /
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام /
دوباره صبح، ظهر، نه / غروب شد ، نيامدي.
با موضوع مهدويت بخش ششم آپم خوشحال ميشم منت سر ما بذاريد و بخونيد[گل]